شاعري از شهر من
مقدمه:
سالها بود كه در پس ديوار بلند شعر ، شاعر زني پس از مستوره كـردستاني نبود كه دايره ي لغتش و انديشه وتفكرش زبانزد عام باشد .
سالها بود كه عاشقي به ديار عشق نرفته بود واز خرمن گل زدرد يادي نكرده وزديدار عشق سيراب نگشته بود و هم آواي نفس شدن
، تنگ گرفتن در سينه ، گٌر گرفتن در خفقان ، كه تنها شرط شاعريست ،نشده بود . هر چند كه پس از مستوره كردستاني خانم جهان ارا (خانمي پاوه اي) وخاتوو خورشيد ، مادر شاعر كرد قانع ، تلاشهايي براي ساختن شعر كرده بودند اما چون بسيار مستمر نبوده ونتوانسته اند از دايره ي زندگي خود بالاتر روند و به ديار روشنفكري برسند نمي توان به عنوان اثري از آنها ياد كرد اما در اين ميان شاعري زيبا وبا زندگي كوتاه در شهر من سقز پا به دنيا شعرنهاد وبا شعرش گاه گاهي قفسي مي ساخت ابري بود مي چكيد و آرام و تند . ترنمي بود پر از بْغض و صدايي بود شكسته در كوزه ي عشق . خسته اي بود با صد دلهره باز مي گفت ومي رفت .عاشقي پروانه اي كه سالهايش فزوني انديشه بود. شايد زندگي وادارش كرده بود يا كه افسانه ي سرد و سخت زندگي ، همان ديوي كه عشق دختركي را به زور اصرار گرفته بود وعاشقي ديوانه را در چهارچوب خانه وهمسر و فرزند آواره كرد.